سرنگونی امان الله خان
گزارنده به دری: عزیز آریانفر گزارنده به دری: عزیز آریانفر

 

پروفیسور داکتر یوری تیخانف

 

 

نبرد افغانی استالین

سیاست قدرت های بزرگ در افغانستان

و

قبایل پشتون

 

 

 

بخش هژدهم

 

یادداشت گزارنده:

شاید کشور خداد ما تنها کشور گیتی باشد که گزارنده یی به «جرم» ترجمه به باد ناسزا و دشنام گرفته می شود و آماج خدنگ های زهر آگین نکوهش و سرزنش قرار  می گیرد.

 

روشن است رسالت گزارندگان آن است تا با کمال امانت، کار ترجمه را به انجام برسانند. در غیر آن، هر گاه به میل خود سیاه را سفید و سفید را سیاه بنویسند، ترجمه شان ارزشی نخواهد داشت. به ویژه هرگاه سخن از ترجمه های دقیق آثار تاریخی در میان باشد.

 

روی سخن من با آن گروه از خوانندگان گران ارج است که این کمترین را به «گناه» نوشتن «بچه سقاء» در متن ترجمه به جای امیر حبیب الله خادم دین رسول الله- به تازیانه تنقید بسته اند.

 

خدمت این سروران باید به عرض برسانم که یک بحث این است که هرگاه در کدام جا در نوشته های خودم چنین چیزی را دیده و به باد نکوهش می گرفتند، می گفتیم، درست می فرمایید. باید نام رسمی یک پادشاه گرفته شود. نه نامی که در میان عوام معروف است. مگر اگر سر و کار ما با آثار ترجمه شده باشد، در آن صورت هیچ گزارنده یی حق ندارد متن اصلی کتاب به زبان خارجی را تحریف کند و در آن دخل و تصرف نماید.

 

در مورد مشخص کتاب دست داشته، هرگاه نویسنده (به ویژه در مواردی که از اسناد آرشیوی مطالبی را برداشت نموده است ) نام امیر حبیب الله خان- را بچه سقاء نوشته است، من چه می توانم بکنم؟. دقیقا نویسنده کتاب هم نمی تواند در زمینه کاری بکند یعنی متن اسناد تاریخی را دستکاری نماید.

 وظیفه من تنها ترجمه است و بازتاب دقیق همه آنچه که در متن اصلی آمده است.

 

برای مثال، نویسنده کتاب در جایی به نقل از یک گزارش محرمانه مخابره شده از کابل از سوی آتشه نظامی وقت شوروی می نویسد: «بچه سقاء با به نمایش گذاشتن برازندگی های یک سپهدار رزم آرا، توانست با بهره گیری از توپخانه سنگین و نیروی هوایی، اوضاع را با ثبات بگرداند». خوب، در این جا در گزارش محرمانه چنین آمده است و سند آن در آرشیف نظامی دولتی روسیه قید است. حال نویسنده و گزارنده چگونه متن یک سند آرشیفی را تغییر بدهند؟

 

از سوی دیگر، نمی دانم چرا در برابر کاربرد بچه سقاء این همه حساسیت نشان داده می شود.  از سویی، سقایی پیشه یی است از پیشه های پسندیده در کشور مانند بافندگی، ریسندگی، آهنگری، رویگری، برزگری، چوپانی، مسگری، زرگری و ... از دیدگاه مذهبی هم به مصداق این وجیزه که «آب دادن ثواب دارد»، نه تنها کار زشت نه، بل  که کار و پیشه یی بس نیکویی هم است.

 

مگر، نه این است که لقب حضرت ابوالفضل عباس– پسر شیر خدا و نوه پیامر گرامی اسلام- سقاء دشت کربلا است و حتا در تکایا،  خانه هایی به نان سقاء خانه هست که مردم در آن بند بسته می کنند. این امر نه تنها در مرثیه خوانی ها بل نیر در سرودها ره یافته است. چنان چه می سرآیند: «به خدا رفته بودم سقاء خانه دعا کنم».!

 

از سوی دیگر، پدر امیر حبیب الله- خادم دین رسول الله به روایت روانشاد استاد خلیلی در کتاب وزین عیاری از خراسان؛ در جنگ دوم افغان یا مشکش به زخمی های جنگ آب می رسانید و در اثر همین نیکو کاری در میان مردم به «سقای شیهدان» شهرت یافته بود که از همین رو پسرش را بچه سقاء می خواندند.

 

به هر رو، از دیدگاه من پسر سقای شهیدان بودن نه تنها ننگ و عار، بل مایه  افتخار هم است. از این رو خرده گیری بر یک مترجم در زمینه شاید سزاوار  نباشد.  تنها یک موضوع می ماند و آن این که مخالفان امیر حبیب الله کلکانی وی را به گونه تحقیر آمیز بچهء سقا می گفتند. این بک بحث شخصی است. هیچ کسی حق ندارد کس دیگر را به خاطر پیشه پدرش تحقیر و اهانت کند و این دیگر بیشتر جنبه اخلاقی دارد تا بار تاریخی.

 

حال اگر کسی از سروران گرامی بخواهد در زمینه بحث علمی نماید، با کمال میل دیدگاه های شان را می خوانم. در غیر آن از گردانندگان سایت های  انترنتی خواهشمندم نوشته های آهانت آمیز و دشنام  دهی و ناسزا گویی را در زمینه اجازه ندهند.

 

کامگار و بهروز باشید.

 

 

رخدادهای سال های 1924-1925 در خوست، پیش درآمدی بر خیزش های بس سهمگین تری در افغانستان بودند. این را در کرملن نیک می دانستند. هنورز یک ماه از سرکوب شورش خوست نگذشته بود که به تاریخ 13 مارچ 1925 دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه (شاخه بلشویکی) در نشست ویژه خود در باره مساله افغانستان فیصله نمود: «به رفیق فرونزه کمیسار خلق در امور نظامی و نیروی دریایی سپرده شود تا در باره تدبیرهای ممکنه پیشگیرانه در قبال شورش در افغانستان بیندیشد».[1]

 

به تاریخ 26 ماه مارچ 1925 فرونزه و چیچیرین پیشنهادهای خود را مبنی بر این که چگونه می توان به امان الله خان کمک نظامی ارزانی نمود، به دفتر سیاسی ارائه دادند. بنا به توصیه فرونزه، دفتر سیاسی تصویب نمود که در مرزهای افغانستان و شوروی یگان های بیشتر رزمی متمرکز گردد و به افغانستان شش فروند هواپیمای جنگی فروخته شود. افزون بر این، به امان الله به شکل سوبسایدی بار دیگر 250 هزار روبل پرداخته شود و با شرایط مساعد محموله بزرگ جنگ افزار و مهمات(به میزان 500هزار روبل ارزانتر از بهای واقعی آن) فروخته شود[2].

 

در میانه های سال 1925، امان الله خان خواستار کمک نظامی بزرگتری از شوروی برای بازآرایی و تجهیز ارتش خود گردید. در روند گفتگوهای اقتصادی افغانستان و شوروی میان امان الله و آ. لیژاوا ماریوت- نماینده کمیساریای خلق در امور بازرگانی خارجی در کابل، دو طرف مهمترین مسایل همکاری های نظامی میان مسکو و کابل را بررسی کردند.

 

به تاریخ 24 سپتامبر 1925 رهبری شوروی موافقت نمود که «ارتش افغانستان با تسلیحات، مهمات و لوازم حربی ساخت صنایع نظامی شوروی بازآرایی و باز تجهیز گردد».[3] در این حال قید می گردید که بهای محموله های جنگی به افغانستان نباید بیشتر از میزان پیش بینی شده در قرار داد 1921 یعنی بیشتر از یک میلیون روبل در سال باشد.

 

به فرونزه رهنمود داده شد جزییات اصلاحات در دست اجرای نظامی را در افغانستان روشن سازد و میزان مشارکت ممکنه صنایع نظامی شوروی را در بازآرایی و تجهیز ارتش افغانستان تعیین نماید. افزون بر این، کمیساریای خلق در امور نظامی باید به جانب افغانی در تدوین طرح این تدبیرها همکاری نماید. همچنان در برنامه بود تا از مجرای نظامی مشارکت شوروی در کشیدن راه میان کوشکا- هرات و مزار شریف- کابل معین گردد و نیز کشیدن خط تلگراف و ساختن کارخانه بارودسازی بررسی گردد. .[4]

 

 در چهارچوب کمک نظامی شوروی به کابل، همچنان در نظر بود آموزشگاه هوایی یی برای آماده سازی خلبانان نیروی هوایی افغانستان ایجاد گردد. برای تحقق این اندیشه بایسته بود 135150 روبل هزینه و شمار بیشتر هواپیمای جنگی به امان الله خان کمک شود. مگر این طرح تحقق نیافت.[5]

 

روشن بود واگذاری جنگ افزارهای ساخت شوروی در چهار چوب سوبسایدی ها نمی توانستند همه نیازهای جانب افغانی را برآورده سازند. در این پیوند، امان الله خان ناگزیر بخش چشمگیر جنگ افزارها و مهمات را از شوروی خریداری کرد. برای مثال، او از شوروی پنجاه هزار میل تفنگ و بیست میلیون گلوله (در دو پارتی- پنج میلیون وپانزده میلیون) خرید.[6] در پهلوی آن، در کارخانه های شوروی، پانزده هزار میل تفنگ شکسته و خراب ارتش افغانستان را ترمیم کردند. در یک سخن، در سال های 1925-1927 از انبارهای آسیای میانه به افغانستان در ابعاد چشمگیری جنگ افزار گسیل گردیده بود.

 

بهار1927 دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه (شاخه بلشویکی) تصمیم گرفت آهنگ بازآرایی و تجهیز ارتش افغانستان را با جنگ افزارهای ساخت شوروی سرعت ببخشد. به تاریخ دهم ماه مارچ 1927 در کرملن فیصله گردید بی درنگ در روند یک سال به گونه بلاعوض به امان الله خان جنگ افزارهایی به بهای سه میلیون روبل داده شود و به گونه تکمیلی به او از همین «کالاها» به بهای یک میلیون روبل فروخته شود.[7]

 

جدا از این، افغانستان همچنان مقادیر بزرگ جنگ افزار را از فرانسه، ایتالیا، آلمان و حتا انگلیس به دست آورده بود. برای مثال، در سال 1927 در روند بازدید امان الله خان از این کشورها و نیز شوروی، او از دولت های این کشورها 53000 میل تفنگ و 53 میلیون گلوله برای آن ها، 106 دستگاه توپ و 106 هزار مرمی برای آن ها، هژده فروند هواپیما، پنج دستگاه زرهی و شش دستگاه تانک به دست آورده بود که بخشی از آن ها را به شکل تحفه دریافت داشته بود. [8]

 

چنانی که دیده می شود، به دست آوردن این پیمانه جنگ افزارهای مورد نیاز یرای امان الله یکی از عللی بود که او خطر کرد از کشور برآید. با آن که اوضاع در کشور هر چه بیشتر انفجار آمیز تر می گردید. امیر که خود را در آستانه سفر به اروپا پادشاه خوانده بود، می توانست کشور را تنها در صورتی نجات بدهد که ارتش بسیار نیرومند و وفادار در اختیار می داشت. روشن است داشتن یک ارتش وفادار چنانچه رویدادهای بعدی نشان دادند، نسبت به دستیابی به جنگ افزارهای مدرن بارها دشوارتر از کار برآمد.

 

امان الله خان، پس از بازگشت از سفر برونمرزی، به گونه آشکارا ناسنجیده آغاز به نوآوری های رنگارنگ کرد که با موازین شریعت در تناقض بود و با این کار، اکثریت مردم را اهانت کرد. در نتیجه، شتافتن به سوی «اروپایی گرایی» به بهای تاج و تخت او  انجامید. برای مثال، روز رخصتی را از جمعه (روز رخصتی همه مسلمانان جهان) به پنجشنبه آورد! او همچنان اعلام داشت که زن ها بنا به آرزومندی خود می توانند چادرهای شان را بردارند. امان الله خان درست مانند پتر کبیر فرمان داد تا مردم لباس های اروپایی بپوشند. این در حالی بود که در کابل به اندازه کافی لباس های اروپایی پیدا نمی شد.[9]

طرفه این که همه این تدبیرها به زور پیاده می شد که موجب برانگیخته شدن تنفر باشندگان می گردید. در این پیوند، حتا فیض محمد کاتب- وقایع نگار در بار در دفترچه یاداشت های خود نوشت: «در نتیجه چنین اقدامات، باشندگان رنجدیده [کابل]  به خاطر سقوط حکومت امیر امان الله به بارگاه خداوند دعا کردند».[10]

 

بایسته است در نظر گرفت که همه این لغزش ها در هنگامی صورت گرفتند که فساد در کشور ابعاد گسترده یی می گرفت که حتا برای دیگر کشورهای خاورزمین بی سابقه پنداشته می شد. اصلاحات پیرامونیان شاه را پولدارتر می ساخت و مردم نادار را بینواتر و این گونه، بر شانه های افغان های ساده بار سنگینی را می گذاشت.

 

ناخشنودی از رژیم امان الله، ارتش را (که در آن وضعیت سربازان به پیمانه چشمگیری به دلیل دستبرد زدن به خزانه دولتی رو به خرابی داشت)، هم فرا گرفت. بسیاری از افسران باوجدان و باشرف، گام های نسنجیده امان الله خان را که با انجام تسویه ها و پاکسازی های بورد افسری، اوضاع را از این هم تیره تر و پرتنش تر می ساخت، به باد نکوهش و سرزنش می گرفتند.

 

همچنان بایسته است در شمار لغزش های شاه یکی هم منع سیستم «بدرقه» (باج ستانی قبایل از بازرگانان در ازای اسکورت کاروان های شان) را در مشرقی شمرد.[11] این گام شاه با آن که ماهیت مترقی داشت [و متوجه جلوگیری از رهزنی بی پرده زیر پوشش بدرقه کاروان های بازرگانی بود-گ.] ، آشکارا پیش از وقت بود و در اوضاع واقعی نادار ترین قبایل مرزی جنوب کشور را از منبع پولی مهم سنتی [(و شاید هم یگانه منبع درآمد شان)-گ.] محروم می ساخت بی آن که به آنان چیزی در عوض بدهد یا پیشنهادکند.

 

این گونه، امان الله خان با اقدامات خود، خیزش های نو و گسترده تر و پر دامنه تر ضد دولتی را در کشور بر می انگیخت. در چنین اوضاعی، شوروی نمی توانست او را نجات بخشد و بریتانیای کبیر هم برای رهایی از شر دشمن خود به به خرج دادن مساعی بزرگ، نیاز نداشت..

 

نادیده گرفتن موازین شرعی و پشت پا زدن به آن،  با واکنش بس خصمانه و تند روحانیون مسلمان رو به رو گردید که با توانمندی آن را به سود خود با بهره گیری از ناخشنودی سراسری از اصلاحات به کار گرفتند. ملاها بر ضد امان الله خان تبلیغات پر هنگامه و داغی را به راه انداختند که او هم با خشونت پاسخ گفت. مگر، روشن بود پیگیرد و سرکوب رهبران مذهبی تنها آغاز جنگ داخلی و گریز شاه از کشور را سرعت می بخشید.

 

در اواخر 1928 خیزش ها در برابر امان الله خان عملا همزمان هم در شمال و هم در گستره قبایل پشتون آغاز گردید. در شمال کابل، دسته هایی به رهبری جبیب الله کوهدامنی معروف به بچه سقاء[12] و در مشرقی قبایل شینواری در برابر امیر به پا برخاسته بودند که این کار منجر به راه افتادن تعامل زنجیره یی در میان قبایل دیگر پشتون گردید.

 

شورش در جنوب افغانستان برای امان الله خان خطر بزرگی را می ساخت از این رو در آغاز جنگ داخلی در افغانستان، «شورش بچه سقاء در مقایسه با خیزش قبایل جلال آباد ناچیز جلوه می کرد».[13] در پیوند با این، در اوایل دسامبر 1928 نیروهای اصلی امان الله خان را به خاور و جنوب گسیل داشتند که با این کار، زمینه بس مساعدی را برای تصرف کابل از سوی نیروهای بچه سقاء فراهم نمودند.

حبیب الله، خود را امیر حبیب الله خان خوانده و سرسختانه بر سر تاج و تخت مبارزه می کرد. او نه ماه آزگار به پیکار بی امان ادامه داد تا این که از سوی جنگاوران قبیله یی پشتون به رهبری نادر خان و برادران او سرنگون گردید. در یک سخن، حرف آخر را در پیکار خونین سال های 1928-1929 در افغانستان پشتون ها زدند.[14]در پیوند با این، رخدادها در گستره قبایل پشتون شایسته روشنی افگنی بایسته و همه جانبه است.

 

 نخستین نشانه های پسلرزه های سیاسی- نظامی در افغانستان در پاییز 1928 رونما گردید. در جنویی چندین ملا را دستگیر کردند که در میان منگل ها، احمد زایی ها و جدرانی ها به تبلیغات [زهر آگین در برابر امان الله-گ.] می پرداختند و آنان را به قیام فرا می خواندند.  به تاریخ هفتم اکتبر 1928 امیر فرمان داد آشوبگران را به دار بزنند. مگر، هنوز دو روز نگذشته بود که ناگزیر گردید بخشی از پادگان پایتخت را برای سرکوب شورش غلزایی ها به ناحیه کتل التیمور گسیل دارد.[15] این بار عملیات سرکوب پیروزمندانه به پایان رسید. مگر این تازه آغاز کار بود.

 

به تاریخ 13 نوامبر 1928 قبیله شینواری در نزدیکی جلال آباد سر به آشوب برداشت. در خاک افغانستان شورش را محمد افضل خان رهبری می کرد. از آن سوی مرز، میر اکبر خان شینواری از نوار «آزاد» استان مرزی شمال باختری هند بریتانیایی هم به پشتیبانی از او برخاست. این گونه، همه قبیله شینواری در مبارزه با امان الله خان به پا برخاستند.[16]

 

به تاریخ 14 نوامبر پست نظامی کوهی که در پادگان آن نزدیک به یگ گردان(کندک) افسر و سرباز بود، به تصرف شورشیان درآمد. پست را انفجار دادند و مقادیر بزرگ جنگ افزار و مهمات به دست آشوبگران افتاد. در پیوند با این، شینواری ها تلاش کردند شهرک داکه را با یورش بگیرند. مگر، شکست خوردند. به رغم این، شورش در مشرقی اوج می گرفت. چندی نگذشت که خوگیانی ها و غلزایی های حصارک به شینواری ها پیوستند.

 

به تاریخ 20 نوامبر 1928 سپاهیان دولتی آغاز به اقدامات رزمی در برابر شینواری ها و متحدان آن ها کردند. هواپیماهایی که از سوی خلبانان شوروی به پرواز در می آمدند، آغاز به بمباران روستاهای شورشیان نمودند.[17]با توجه به این که به وفاداری سپاهیان دولتی اطمینان چندانی نبود، امان الله خان امید فراوانی به نیروی هوایی بسته بود و در روند نبردهای آغاز شده، گروهبندی هوایی یی که در حومه جلال آباد عمل می کرد، پیوسته رو به افزایش داشت.

 

به تاریخ 22 نوامبر دوازده فروند هواپیما بر دسته های شورشی بمب ریختند که در نتیجه، شینواری ها ناگزیر گردیدند به کوه ها عقب نشینی کنند.[18] این بود که برای چندی آرامش برقرار گردید. مگر باز هم به تاریخ 24 نوامبر نبردها از سر گرفته شدند و شینواری ها به سوی جلال آباد سرازیر شدند. به تاریخ 29 نوامبر ده هزار شورشی روستاهای پیرامون شهر را گرفتند و به تاراج بردند و نیز خانه ها را آتش زدند. سپاهیان وفادار به دولت به فرماندهی والی محمد گل خان مومند (مهمند) در پادگان به محاصره در آمدند. از همین رو هم بود که برای آنان از راه هوا مهمات رسانیده می شد.

 

پیروزی بزرگ آشوبگران در حومه جلال آباد، پیوستن قبایل دیگر پشتون را به آنان سرعت بخشید. چنانچه در ماه دسامبر 1928 شمار نیروهای شینواری ها و متحدان آن ها به چهل هزار نفر رسید.[19] از سوی دیگر، تسلیحات نیروهای ضد دولتی در مشرقی به یاری پیروزی های بزرگ، هم از دیدگاه کیفی و هم از دیدگاه کمی افزایش می یافت. برای مثال، شورشی ها توانسته بودند توپخانه مستقر در حومه جلال آباد و شمار بسیار مرمی های توپ را به چنگ بیاورند.

 

همزمان با آن، در جنوبی هم خیزش های ضد دولتی آغاز گردید [که در روندآن-گ.] قبایل پشتون همه نهادهای دولتی را از میان بردند. مگر با این هم، در اواخر 1928 این هرج و مرج ها تهدید چشمگیری برای امان الله خان به شمار نمی رفتتد. چون پشتون های باشنده استان جنوبی دست به یورش به سوی کابل نیازیدند و با شینواری ها و متحدان آن ها پیمان اتحاد نبسته بودند. [20]

 

[پس از درگرفتن دوباره جنگ در مشرقی-گ.]، امان الله خان با به دست آوردن پیک های نگران کننده، بی درنگ به جلال آباد نیروهای تقویتی فرستاد. در این حال، او نیک می دانست که چنین شورش بزرگی را نمی توان تنها به یاری نیرو فروخوابانید. از همین رو، برای جلب موافقت شینواری ها برای پایان بخشیدن به شورش، بی درنگ صدیق خان چرخی- وزیر خارجه را با هواپیما به جلال آباد فرستاد که توانست با آن ها گفتگوها را آغاز کند.

 

حکومت افغانستان کوشید درست مانند سرکوب شورش خوست در سال های 1924-1925، به هر بهایی که شده «وقت کشی» کند و فرصت کمایی نماید. 

 

به تاریخ 29 نوامبر 1928 امان الله خان با ای. رینک- رایزن نظامی شوروی دیدار و از حکومت شوروی خواست تا به گونه فوری به او 1200 بمب خوشه یی، 1200 بمب آتشزا (آتش افروز) و 600 بمب شیمیایی بفروشد. در پیوند با این، به تاریخ سوم دسامبر 1928 دفتر سیاسی کمیته مرکزی حرب کمونیست روسیه (شاخه بلشویکی) فیصله کرد: «اجازه داده شود تا به افغانستان 2400 بمب خوشه یی و آتش افروز فروخته شود».[21] مگر؛ روشن است از فروختن بمب های شیمیایی به امیر پوزش خواستند.

 

رخدادهای پیرامون جلال آباد در اواخر 1928 بار دیگر ثابت ساختند که امان الله نمی توانست بدون یاری شوروی سر پا بیستد. نیروی هوایی کارا ترین حربه در مبارزه در برابر شورشیان بود. این در حالی بود که آمادگی رزمی نیروی هوایی افغانستان بسیار پایین بود و تنها به یاری کار خلبانان نظامی و تکنیسین های شوروی سر پا ایستاده بود. در ماه دسامبر در فرودگاه کابل 15 فروند هواپیمای آر-1 ساخت شوروی مستقر بودند که هشت فروند آن فعالانه در اقدامات رزمی در برابر شورشیان شرکت داشتند. هفت فروند هواپیمای آر-1 در ماه دسامبر 1928 زیر ترمیم بودند. چون در شرایط کوهستانی موترهای هواپیماها به خاطر رژیم گرانبار بهره برداری یسیار زود از کار می برآمدند.  از جمع هواپیماهای ساخت کشورهای دیگر در فرودگاه کابل تنها یک فروند یو-1 و دو فروند ف-13 فعال بودند. [22]

بخش بیشر خلبانان افغانی به بهانه های گوناگون از انجام دستورهای فرماندهان خود سر باز می زدند. این گونه، امان الله، بدون هواپیماها و کارشناسان شوروی فلج بود و می توانست تخت و تاج خود را مدت ها پیش از سرنگونی از دست بدهد.

 

در این جا بایسته است در باره موقف بریتانیای کبیر در قبال رخدادهای سال های 1928-1929 در افغانستان سخن بگوییم. هرگاه شوروی تا آخرین امکانات تلاش ورزید به امان الله خان کمک نطامی ارائه نماید، بریتانیای کبیر خرد ورزانه مشی بیطرفی را پیش گرفت. ارزیابی درست دیپلمات ها و جاسوسان های بریتانیایی از اوضاع در افغانستان گواهی می داد که روزهای فرمانروایی امیر به پایان رسیده است. همه اعلامیه های متعدد سیاستمداران افغانی و شوروی و راه اندازی کارزار نفرت آمیز در رسانه های جهانی در برابر دسایس و توطیه های انگلیس در افغانستان بر پیش داوری ها یا پخش  آگاهامه  اکاذیب استوار بودند.

 

زمان توانمندی امپراتوری بریتانیا به گذشته پیوسته بود. جنبش آزادی بخش ملی در هند نیرو می گرفت و با گذشت هر روز پایان فرمانروایی بریتانیا بر هند نزدیک می شد. بسیاری از قبایل پشتون «نوار آزاد» استان مرزی شمال باختری هند بریتانیایی در سیمای امان الله حامی خود را می دیدند و در هر لحظه می توانستند در برابر دشمنان او به پا خیزند. این گونه تحول اوضاع صلح شکننده در گستره قبایل پشتون را تهدید می کرد که برای بریتانیا بس زیانبار بود. در پیوند با این، در اواخر 1928- اوایل 1929 حکومت انگلیس در هند هرگونه مساعی را به خرچ می داد برای آن که  قبایل مرزی «خود» را از یاری رسانیدن به امان الله باز دارند و عمدتا تنها به این کار بسنده می کردند.

 

حتا کارمندان سازمان اطلاعات و امنیت شوروی ناگزیر بودند اعتراف نمایند: «نقش انگلیس را (که به گونه عینی به به قدرت رسیدن ارتجاع ذینفع بود)، می توان تنها در «نظاره گری آگاهانه» [و عدم مداخله سازنده و فعال و تماشای روبدادها از دور-گ.]که با اهداف زمینداران و روحانیون همخوانی داشت، ارزیابی نمود».[23]

 

رینک- رایزن نظامی شوروی در کابل، هنگام توضیح علل شورش در افغانستان، بیشتر بی پرده بود: «غرور امان الله خان، سیاست خارجی ناسخته او، ارزیابی نادرست از توانمندی هایش (بیش از آن چه که بود) و نداشتن درک عمیق از نیروهای موثر کشورش، اوضاعی را در افغانستان ایجاد کرد که در آن بسنده بود تکانه کوچکی داده شود برای آن که خیزش را در هر ناحیه دلخواه جنوب بر انگیزد. در برابر امان الله خان و اصلاحات وی تقریبا همه لایه های باشنده کشور به پا برخاسته بودند».[24]

 

به هر پیمانه که وضع امان اله خان دشوار تر می گردید، به همان پیمانه ب او یشتر امپراتوری بریتانیا را به سازماندهی توطئه در برابر خود متهم می گردانید. مگر، حتا در بایگانی های هند مستقل هم تا کنون اسنادی دال بر حقانیت این امر یافت نشده است. [چه رسد به بایگانی های بریتانیا-گ.]. طی بیست سال گذشته در انگلیس چندین بار مهر از سر اسناد و مدارک سازمان اطلاعات و امنیت و وزارت خارجه و.... برداشته شده است و چه بسا مطالبی هم که فاش شده است. مگر، اسنادی به چشم نمی خورد که نشان دهد که سرنگونی امان الله نتیجه عملیات به خوبی برنامه ریزی شده سازمان استخبارات انگلیس بوده باشد. مگر، هر چه بود، در آن برهه، حکومت انگلیس به آن بسنده نموده بود که با رضایت مندی به سرنگونی امیر اصلاح طلبی که از سوی اتباع متعصب خود محکوم به سرنگونی بود، نظاره کند.

 

خود امیر، به گواهی خلبانان شوروی در این هنگام از خود مردانگی و پایمردی نشان می داد. او بارها با شمار اندک محافظان به کارزار جنگ می رفت. مگر، هر چه بود، نتوانست روحیه رزمی سپاهیان دولتی و قبایل وفادار به خود را بلند ببرد. کارشناسان نظامی شوروی در گزارش خود نشاندهی کردند: «[عملیات رزمی-گ.] مطلقا به شکل پراگنده و سست پیش برده می شود. در اقدامات فرماندهان قاطعیت و پایداری دیده نمی شود. چنین بر می آید که سپاهیان در پی آن نیستند که زیان جدی یی به شورشیان برسانند و همه تدبیرها را برای آن به خرج می دهند که اقدامات نظامی تنها شورشیان را بترساند و بار نمایشی داشته باشد، نه کوبنده».[25]

 

حتا آن قبایل مرزی یی که به امان الله وفادار بودند، شتاب نمی ورزیدند به باری او بیایند. برای مثال، مومندها 1200 تن از جنگجویان خود را برای ارایه کمک به پادگان جلال آباد فرستادند. مگر با به دست آوردن اسلحه، پس از چندی به خانه برگشتند. به گمان بسیار، آن ها زیر تاثیر تبلیغات ملاهای محلی قرار گرفته بودند. به نوبه خود، قبایل پشتون نوار «آزاد» هند بریتانیایی موافقت نمودند به امان الله خان کمک نمایند. مگر تنها پس از لغو اصلاحاتی که با موازین شرعی در تناقض قرار داشتند.[26] این هم یکی از دلایل در پهلوی سایر دلایل بود که حکومت تصمیم گرفت تا اصلاحات را متوقف سازد.

 

حتا در قندهار- سرزمین آبایی امیر که هم قبیله یی هایش در آن بود و باش داشتند، باشندگان بومی به رغم اعلام وفاداری به او، از ایستاده شدن در برابر شینواری ها سر باز زدند.[27]در چنین اوضاعی، امان الله به کنار آمدن هر چه سریع تر با شورشیان هم در شمال و هم در جنوب کشور نیازمند بود. حتا آتش بس کوتاهمدت در حومه جلال آباد به او مجال می داد یگان های اضافی را برای راندن دسته های بچه سقاء متمرکز بسازد.

 

امان الله خان کسی نبود که بدون نبرد تسلیم شود. در کشور بسیج سراسری (سفر بری عمومی) اعلام گردید. به کابل، سپاهیان تازه نفسی از مزار شریف و قندهار رسیدند. برای مثال، از مزار شریف دو هنگ( غند) پیاده، دو اسکادرون سواره نظام و شش دستگاه توپ کوهی و چهار دستگاه تیربار با مهمات به کابل رسید.[28] مگر، امان الله ناگزیر بود نیروهای بیشتری به مشرقی گسیل دارد. در نتیجه برای دفاع از کابل، آشکارا نیروی کافی نمی ماند.

 

امان الله را نیروهای مردمی باشنده کابل می توانستند نجات بدهند. مگر، او به رغم پخش بیش از پنجاه هزار میل تفنگ نتوانست دسته های رزمنده یی را از جمع کابلیان تشکیل بدهد. در چنین اوضاعی، بر او بود به هر بهایی که شده، با قبایل شورشی مشرقی به تفاهم برسد. چون کابل در آستانه سقوط قرار گرفته بود[29]

 

به تاریخ 8 دسامبر علی احمد خان- والی پیشین کابل با نیروهای تقویتی تازه نفس و منابع هنگفت پولی برای خریداری سران قبایل و ملاهای سرشناس در میان قبایل مرزی به جلال آباد آمد. در همان روز جرگه نمایندگان همه طوایف شینواری برگزار گردید.مگر، گفتگوها با شینواری ها به رغم همه مساعی علی احمد خان از سوی آنان که به تاریخ 14 دسامبر اقدامات رزمی را در برابر نیروهای دولتی در محور کابل از سر گرفتند، بر هم خوردند[30]. این گونه، شورشیان همزمان بر سپاهیان دولتی یورش بردند و امیر را از امکان مانور دهی با نیروهای باقی مانده محروم گردانیدند.

 

تنها به تاریخ 29 دسامبر 1928 علی احمد خان موفق شد بار دیگر شینواری ها و متحدان آن ها را رام سازد تا در جرگه دوم گرد بیایند. در این جرگه، به گونه نهایی تقاضاهای قبایل شورشی از امیر تدوین و فیصله گردید به تاریخ 6 جنوری 1929 آتش بس اعلام شود. این گونه، امان الله خان به فرصتی دست یافت که مدت ها پیش چشم به راه آن دوخته بود. او بی درنگ از این وقفه برای آن بهره گیری کرد تا گروهبندی بزرگی از سپاهیان(نزدیک به سه لشکر) را برای یورش بر بچه سقاء در کابل متمرکز سازد. مگر، در اوایل جنوری این کار برهم خورد. در این اوضاع بحرانی، برای امان الله خان برای حفظ قدرت راه دیگری نمانده بود جر این که بخش چشمگیر خواهش های قبایل شورشی مشرقی را برآورده سازد.

 

به تاریخ 9 جنوری 1929 امیر فرمانی داد که در آن تا جای امکان دست به عقب نشینی زده بود:

1-    شورایی ایجاد گردید متشکل از سرشناس ترین نمایندگان روحانیون مسلمان، رهبران قبایل و ماموران بلندپایه دولتی. ارگان تازه دولتی می بایستی پویایی های حکومت افغانستان را زیر کنترل خود گرفته، همه قوانینی را که با موازین شرعی در تناقض بودند، لغو نماید.

2-    لغو خدمت سربازی سرکاری (مکلفیت عسکری) لغو و اعلام بازگشت به نظام سنتی سربازگیری در میان قبایل 

3-    لغو همه قوانینی که منافع روحانیون مسلمان را با خطر رو به رو می ساختند.

4-   روز جمعه سر از نو روز رخصتی اعلام گردید.

5-   کرسی مدعی العموم دولتی ایجاد گردید که مهترین وظیفه آن مبارزه با رشوه ستانی بود.

6-   پوشیدن چادری برای همه زنان اجباری اعلام گردید. همه مکتب های دخترانه بسته شدند.  اعلام گردید دخترانی که برای تحصیل به خارج فرستاده شده بودند، به کشور برگردانیده شوند.

7-   لغو ممنوعیت ازدواج با دختران نوباوه

8-    لغو پوشیدن اجباری  لباس های اروپایی[31]

 

فرمان تاریخی 9 جنوری 1929 می توانست چونان شالوده یی برای مصالحه میان امان الله و اتباع وی در هنگام رویدادهای خوست در سال های 1924-1925 ارزیابی گردد. مگر نه در 1929- هنگامی که دیگر بخش چشمگیر افغان ها به امیر باور نداشتند. قبایل جنوبی و مشرقی بر برکناری امان الله پافشاری داشتند. تنها پشتون های قندهار به او وفادار مانده بودند.

 

مخاصمت بخش بزگ قبایل پشتون با امیر اصلاح طلب در سر انجام سرنوشت او را در ماه جنوری 1929 رقم زد. شبه نظامی های منگلی که وظیفه دفاع از یکی از جبهات را در برابر بچه سقاء به دوش داشتند، به شورشیان [شمال] پیوستند. بچه سقاء با بهره گیری از این فرصت، در جریان روز و شب حلقه دفاعی پیرامون پایتخت را شکستاند و شمار بسیار توپخانه را به چنگ آورد.[32]

 

در این اوضاع، امان الله خان شب هنگام 13/14 جنوری 1929 از تخت و تاج پادشاهی به سود برادر بزرگ خود سردار عنایت الله خان کناره گیری کرد و با گروه کوچک نزدیکانش بامداد همان روز به قندهار پرواز کرد. در سندی که در کاخ [دلکشاه-گ.] (ارگ) شاهی یک ساعت پس از رفتن «شاه گریزی» در حضور اراکین دولتی خوانده شد، او دلیل کناره گیری خود را توضیح داده بود.[33]

 

کناره گیری [نا به هنگام-گ.] امان الله خان لغزش نابخشودنی یی بود که به زودی پشیمانی او را بار آورد. عنایت الله خان نمی توانست پادشاهی خاندان را حفظ نماید و اوضاع را در کشور باثبات گرداند. گریز امیر از کابل به گونه نهایی در میان نیروهای دولتی سراسیمگی و دستپاچگی افگند و اشغال کابل از سوی بچه سقاء را سرعت بخشید. افزون بر این، امان الله خزانه دولتی را با انبارهای بزرگی از جنگ افزارها در کابل ماند که از پیش شکست نهایی خود را در مبارزه آینده محتوم گردانید.  

 

 

بخش نزدهم

کشاکش تازه بر سر اورنگ پادشاهی

 

عنایت الله خان با به پادشاهی رسیدن، بی درنگ نومیدانه کوشید با بچه سقاء به گفتگو بپردازد تا به هر بهایی که شده، سرازیری نیروهای اصلی او را به کابل آهسته تر و کند تر سازد. مگر، این تدبیر با شکست رو به رو گردید. رهبر شورشیان با داشتن شانزده هزار نفر رزمنده تا دندان مسلح[34]سر مصالحه نداشت. او قاطعانه تصمیم گرفته بود فرمانروای نو کشور گردد. به تاریخ پانزده جنوری 1929 نیروهای بچه سقاء همه نقاط استراتیژیک کابل را گرفتند.

 

عنایت الله خان با سپاهیان وفادار به او در ارگ شاهی در محاصره بودند. در این هنگام در ارگ شهین خانه بزرگی از جنگ افزارها، مهمات، خوار بار و نیز خزانه دولتی دست نخورده مانده بود که امان الله خان برای برادر خود برجا گذاشته بود. شمار کل سپاهیان دولتی به پنج هزار نفر می رسید.[35]  

 

در یک سخن، ارگ به سان دژی بود که می توانست در برابر محاصره درازی بیستد. مگر شهریار سست اراده بر آن شد تا تسلیم شود. به تاریخ 17 جنوری 1929 او از تخت و تاج کناره گیری کرد و روز دیگر با خانواده اش با هواپیماهای انگلیسی به پیشاور برده شد.

این بود که بچه سقاء به تاریخ 18 جنوری 1929 بدون جنگ ارگ شاهی را به تصرف در آورد و به نام امیر حبیب الله خان[36]- امیر جدید افغانستان[37] اعلام پادشاهی کرد.

 

این نخستین بار در تاریخ «افغانستان»[38] بود که نه یک پشتون، بل یک تاجیک فرمانروای کشور می شد. به همه روشن بود که قبایل جنوب افغانستان و همتباران شان در هند بریتانیایی با چنین چیزی سازگاری نشان نخواهند داد. از همین رو، بچه سقاء بی درنگ برای دفع یورش های قبایل پشتون بر کابل آماده می شد. به گفته کاتب، نخستین کار امیر حبیب الله این بود که برای آماده گیری به خاطر یک جنگ داخلی دراز، «چند روز پیهم شب و روز خزانه دولتی و جبه خانه را از کابل با موترهای بار بری به کوهدامن برد»[39]. مگر، به زودی توانست در کابل بر اوضاع مسلط گردد و نه تنها بردن جنگ افزار و پول از پایتخت متوقف گردید، بل برعکس این بار همه نیرو و منابع خود را برای پاسداری از پایتخت به کار بست. 

 

در آغاز، کار امیر نو پیروزمندانه و موفقیت آمیز بود. به یاری مقادیر چشمگیر اسلحه و پول بازمانده از امان الله خان در کابل، او توانست گرمجوشانه خرید سران قبایل پشتون را برای متمایل گرداندن آن ها به سوی خود، آغاز نماید.[40]این ترفند به او اجازه داد به آسانی به حساب علی احمدخان- نخستین رقیب خود بر سر سریر شهریاری کابل برسد.

جنرال علی احمد خان(والی پیشین کابل) – شوهر خواهر امان الله خان- از نفوذ نیرومندی در میان قبایل مرزی پشتون در هر دو سوی «خط دیودند» برخوردار بود و نیز از سوی روحانیون بومی پشتیبانی می شد و بنا به گزارش سازمان اطلاعات شوروی نزدیک به چهار هزار سپاهی منظم دولتی مجهز با توپخانه سنگین کوهی زیر فرمان داشت.[41]  

 

قبایل مشرقی پس از گرفتن کابل از سوی بچه سقاء به فراخوان علی احمد خان مبنی بر لشکرکشی به سوی پایتخت برای سرنگونی و برانداختن امیر نو از اورنگ پادشاهی با آمادگی پاسخ مثبت دادند. به تاریخ 20 جنوری 1929 شینواری ها، خوگیانی ها، مومندها، صافی ها و شماری از طوایف غلزایی باشنده جنوب خاوری کابل در جرگه برگزار شده در جلال آباد، علی احمد خان را به پادشاهی برافراشتند و امیر افغانستان اعلام کردند.[42] در همین جرگه فیصله شد بی درنگ آغاز به جمله به نیروهای بچه سقاء نمایند.

 

در آستانه نبردها بر سر کابل، علی احمد مساعی بسیاری به خرج داد تا کمک بریتانیای کبیر را به دست بیاورد. برای او، این یگانه امکان راستین برای به دست آوردن جنگ افزار و پول از خارج بود. برای رسیدن به این مقصد، او به یک دستاویز و شیوه کهنه مگر بس کارا – ترسانیدن انگلیسی ها از «تهدید شوروی» برای افغانستان و هند چنگ انداخت. او، در یکی از نامه های خود هنوانی همفریس- نماینده بریتانیا در کابل نوشت: «امان الله خان ناتوانی کامل خود در امیر بودن را به  اثبات رسانیده است. بچه سقاء هم یک رهزن ساده است. به زودی کابل از چهار طرف مورد حمله قرار خواهد گرفت. بلشویک ها در چنین اوضاعی، پلان هایی در باره روی کار آوردن نظام جمهوری در سر می پرورانند که می تواند افغانستان را به کام نابودی بکشاند».[43]

 

علی احمد خان بر این مبنا از بریتانیایی ها تقاضا  نمود به او کمک بزرگ و همه جانبه مالی و نظامی ارزانی نمایند- یک میلیون پوند استرلینگ، یک صد دستگاه موتر باربری با راننده ها و برای هر موتر دو نفر میکانیک، بیست هزار میل تفنگ و بیست میلیون گلوله برای آن ها، سی دستگاه توپ کوهی و سی هزار مرمی برای آن ها، یک هزار راس اسپ زین شده و دوازده دستگاه رادیویی با کارشناسان مخابره و چند فروند هواپیما با خلبانان انگلیسی و مقادیر لازم سوخت هواپیما.[44]  

 

در یک سخن، مدعی تازه تخت و تاج افغانستان به خاطر «دوستی» خود بهای گزافی می خواست. چنین بر می آید که «گران فروشی» یکی از دلایلی گردید که به خاطر آن حکومت انگلیس به او پاسخ رد داد.[45] با این هم، حکومت استعماری در هندوستان ( به گمان غالب، جاسوسان انگلیسی و همکاران آن ها در نوار «آزاد» استان مرزی شمال باختری هند بریتانیایی) کوشیدند برای حفظ ماتقدم میانه خوبی با علی احمد خان نگهدارند و به قبایل توری اجازه دهند جنگجویان خود را برای پشتیبانی از او گسیل دارند. توری ها سرسپرده ترین متحدان انگلیسی ها در گستره قبایل پشتون بودند و بس تردید بر انگیز است که بدون اشاره انگلیسی ها دست به این کار یازیده باشند. این در حالی است که امان الله به رغم آن که بسیاری از پتان های مرزی هند بریتانیایی حاضر بودند به پشتیبانی از او در نبردها بشتابند، نتوانسته بود  از آن ها کمک دریافت نماید.

 

 در آغاز، تهاجم علی احمد خان بر کابل پیروزمندانه پیش می رفت. در روز های نخست ماه فبروری 1929 نیروهای او در انتظار رسیدن نبروهای تقویتی مومندها به فاصله 10-15 کیلومتری کابل سنگر گرفتند. مگر پس از دو روز، نیروهای بچه سقاء توانستند دسته های مهاجم شینواری را شکست دهند که پس از آن، دسته دهای قبایلی پشتیبان علی احمد خان برای چندی روحیه جنگی خود را باختند. 

 

راستش، نیروهای علی احمد خان نه در نبردهای رویارو(بل چنانی که بارها در تاریخ افغانستان رخ داده است، در پیامد خیانت هوادارانش) شکست یافتند. قیس خان- یکی از سران بسیار سرشناس قبیله خوگیانی پنهانی به کابل آمد و در ازای آوردن سر علی احمد خان، هفده هزار روپیه  خواستار شد. بچه سقاء با این شرط او موافقت کرد و افزون بر این، به رهبر خوگیانی ها وعده سپردن کرسی بلندی را در اردوی خود داد، هرگاه او علی احمد خان را گرفتار و دستبند زده نزدش بیاورد.[46]

 

قیس خان نتوانست وعده خود را انجام دهد. چون علی احمد خان موفق شده بود به هند بگریزد. مگر در نتیجه خیانت خوگیانی ها و در پی آن شینواری ها، نه تنها دسته های قبیله یی، بل نیز سپاهیان منظم دولتی هم به بچه سقاء پیوستند. امیر حبیب الله فرمان داد تا باندوی موزیک نظامی به پیشواز آنان بشتابد و همه آن ها را به ارتش خود پذیرفت.

 

 سرکوب دسته های علی احمد خان در دروازه های کابل، پیش درآمدی بر تراژدی جلال آباد گردید.  شب هنگام دهم فبروری 1929 شینواری ها با کار گذاری ماین های ساعت دار انبارهای مهمات شهر را منفجر ساختند که اثر آن در میان باشندگان سراسیمگی و دستپاچگی افتاد. آشوبگران با بهره گیری از این هرج و مرج توانستند جلال آباد را به تصرف در آورده و تاراج نمایند. در این شب خونبار شبیخونیان سه صد تن از محافظان علی احمد خان را که همه رزمجویان توری تبار بودند، کشتند و پاره پاره کردند. همچنان هشت صد تن از باشندگان شهر را از پا در آوردند و مرکز شهر را به ویرانه مبدل گردانیدند.[47]

ا این همه، هر چه بود، علی احمد خان توانست به هند بگریزد و نجات یابد. او، سپس از راه بلوچستان به قندهار رفت و به امان الله خان پیوست که در آن هنگام سرگرم تدارک حمله تازه به کابل به خاطر دستیبای دوباره به تخت و تاج از دست رفته اش بود.

 

 رخدادهای اوایل فبروری 1929 مرتبط با تلاش های نافرجام علی احمدخان مبنی بر اشغال پایتخت کشور بار دیگر به اثبات رسانیدند که بدون پشتیبانی قبایل پشتون حفظ قدرت در افغانستان (.. و یا مبارزه موفقانه بر سر آن) ناممکن است. بچه سقاء برای نخستین بار [«هنر»-گ.] خود را در زمینه بازی کردن با همچشمی ها در صفوف رقیب با متمایل ساختن سران قبایل پشتون به جانب خود، به نمایش گذارد.

 

این گونه، در اوایل 1929 روشن گردید که قبایل افغانستان جنوبی نمی توانند در برابر امیر تاجیک تبار به اتحاد استواری دست یابند.

 

 

بخش بیستم

نبرد دو امیر: امان الله خان در برابر حبیب الله خان

پس از آن که بچه سقاء به تاریخ 19 جنوری 1929 خود را امیر افغانستان اعلام کرد، امان الله خان در قندهار خطاب به همه مردم افغانستان اعلام کرد که استعفای خود از مقام پادشاهی را پس می گیرد. این بود که جنگ میان دو امیر- «امیر غاصب» که اورنگ پادشاهی در کابل را گرفته بود و امیر «معزول» که قبلا  قدرت را به بردار خود واگذار شده بود و کنون دیگر می کوشید آن را دو باره به دست بیاورد، درگرفت.

در پیوند با این وضعیت، استاتوس حقوقی هر دو امیر بس بحث انگیز گردیده بود و تنها پیروزی در جنگ داخلی می توانست تعیین نماید که کدام یک شهریار افغانستان خواهند گردید.

تا اوایل بهار 1929 [(به دلیل سرمای زمستان)-گ.] پیشبرد اقدامات پویا در افغانستان ناممکن بود. از این رو، هر دو حریف برای نبردهای سرنوشت سازی که قرار بود نقش عمده را بار دیگر قبایل پشتون افغانستان جنوبی و هند بریتانیایی در آن بازی نمایند، آماده می شدند.

امان الله خان در روزهای نخست رسیدنش به قندهار (یعنی در گستره قبایل پشتون) به رغم همه دشواری های وضعیتش نسبت به ماندن در کابل  در امنیت کامل به سر می برد. هرگونه پیشروی سپاهیان  امیر جبیب الله به سوی گستره قبایل، کار بس خطرناکی بود. چون پشتون ها همواره تفنگ در دست به پیشواز مهمانان «ناخوانده» می شتابند. افزون بر آن، بخش بیشتر پشتون ها- غلزایی ها که می توانستند متحدان بچه سقاء گردند، در موسم زمستان با رمه های خود به هند بریتانیایی کوچیده بودند. امان الله خان می بایست شتاب می ورزید موفق شود تهاجم خود را پیش از بازگشت آنان تدارک ببیند.

امیر پیشین،  در گام نخست، به سپاهیان پادگان قندهار دستور  داد تا خود را هم از تهاجم ممکنه از شمال ایمن سازند و هم برای یورش به کابل آمادگی بگیرند.  او یگان های وفادار به خود از لشکر دوم قندهار و لشکر سوم هرات را به گونه زیر آراست:

-       سه هزار سرباز و افسر را به منطقه مهم استراتیژیک قلات غلزایی گسیل داشت. بقیه نیروها را به تعداد 2000 نفر در پادگان نظامی حومه قندهار جا به جا ساخت.[48]

 امان الله برای بالابری سرسپردگی سپاهیان خود، تنخواه سربازان را تا 35  روپیه در ماه بالا برد. همگام با آن، برای بلند بردن توانایی رزمی این یگان ها فرمان داد به تمرین های منظم با کاربرد توپخانه و تنها تانک موجود در پادگان قندهار بپردازند.

او برای آرایش دسته های قبیله یی، دست به تبلیغات گسترده یی در میان قبایل مرزی هر دو سوی خط دیورند زد. او در پیام ها و فراخوان های فزونشمار خود عنوانی قبایل پشتون تلاش می ورزید سرسپردگی راستین خود را به اسلام و شریعت به اثبات برساند. امان الله خان همچنان به همه افغان ها پایان دادن نهایی به همه اصلاحات را در کشور تضمین کرد. برای تایید این سخنان او آغاز به پوشیدن لنگی (عمامه) کرد- چیزی که خود پوشیدن آن را منع کرده بود.

قبایل افغانستان جنوبی، چندی به رغم همه فراخوان های امان االله خان، در گسیل جنگجویان خود به یاری او شتاب نمی ورزیدند. با آن که سران این قبایل به او سوگند وفاداری می خوردند و وعده کمک می کردند، با آن هم در عمل هیچ کاری نمی کردند. امیر پیشین به تاریخ 22 فبروری 1929 ناگزیر گردید آشکارا به قندهاری ها اعلام نماید: «شما به ما وعده کمک دادید. مگر من از شما این کمک را نمی بینم. هرگاه کار به همین سان پیش برود، ناچار می گردم از پیش شما بروم».[49]

وضع، هنگامی به گونه چشمگیر رو به بهبود گذاشت که امان الله بنا به سفارش سرشناسان و ملاهای بومی، به تاریخ 29 فبروری پس از ادای نماز جماعت، خرقه[مبارک-گ.] پیامبر اسلام را به دست گرفت و به یکی از مساجد قندهار آورد. او با این کار، به سخن یک ناظر شوروی، به مردم ثابت ساخت که آفریدگار او را سزاوار پادشاهی دانسته است و از همین رو، پیروزی از آن او خواهد بود.[50]

پیک این رویداد بس با اهمیت برای پشتون های متعصب، باد آسا به همه قبایل بومی رسید. در پرتو این شگرد مذهبی، دسته های داوطلب آغاز به سرازیر شدن به سوی قندهار نمودند. پس از گذشت سه هفته، شمار رزمندگان قبیله یی به بیش از دوازده هزار نفر رسید که از جمله تنها هفت هزار نفر آن مسلح بودند. افزون بر این، یک هنگ سواره نظام 1300 نفری با چهار توپ از فراه رسیدند.[51]

این گونه، امان اله توانست نیروی بزرگی را برای تهاجم به کابل گرد بیاورد( 6.3 هزار شپاهی و دوازده هزار نفر جنگجوی قبیله یی، چهارده دستگاه توپ و پانزده دستگاه تیربار).

توان آتش ارتش امان الله می توانست بارها بیشتر گردد هرگاه بریتانیای کبیر جنگ افزارهای خریده شده از اروپای او را که در بندر کراچی انبار شده بودند و آماد ه گسیل به افغانستان بودند، به دسترس او می گذاشت. برای مثال، در |آن جا در انبارها هفتاد تیربار موجود بود که امیر هنگام بازدید خود از اروپا خریداری نموده بود. امان الله نتوانست از انگلیسی ها دو هزار میل تفنگ با یک میلیون گلوله را که در انگلیس سفارش داده بود، به دست بیاورد. از همین رو، او کوشید کمبود جنگ افزار در قندهار را تا جایی با خرید تفنگ های ساخت نوار «آزاد» هند بریتانیایی جبران کند. او توانست، هر چند هم شمار کمی از این تفنگ ها را به دست بیاورد. [52]روشن بود که دو صد میل تفنگ نمی توانست کمبود اسلحه آتشبار را جبران کند. برای پیکار با بچه سقاء به هزاران میل اسلحه آتشبار نیاز بود.

توقیف تسلیحات افغانی در هند بریتانیایی در اوایل 1929 به همه جهان و در گام نخست به مسلمانان استان مرزی شمال باختری هند بریتانیایی نشان داد که حکومت انگلیس به رغم همه اعلامیه هایش مبنی بر بیطرفی، پنهانی می کوشد بر سر راه امان الله در رسیدن به تاج و تخت سنگ اندازی کند. در این پیوند، در هند گردهمایی هایی بسیاری در پشتیبانی از او به راه افتاد. در اوایل فبروری 1929 در پیشاور میتینگ بزرگی در پیشاور برگزار گردید که در آن نه تنها مسلمانان بل نیز هندو ها و سیک ها اشتراک ورزیده بودند.

حضور نمایندگان قبایل نوار «آزاد» در این همایش که همه به یک زبان با دیگر اشتراک کنندگان، قطع نامه یی را صادر کردند مبنی بر این که امان الله را یگانه فرمانروای قانونی افغانستان می شناسند، آژیر نگران کننده و رنگ خطری بود برای حکومت هند بریتانیایی.

در لاهور و دیگر شهرها نیز همایش هایی برگزار گردید. روزهایی را به نام «روز امان الله» سازماندهی می کردند. در راهپیمایی ها، تظاهر کنندگان فزونشمار با شعارهای «به سوی قندهار»، «به یاری امان الله»، «افغانستان برای امان الله، امان الله برای افغانستان»،  «آزادی افغانستان- کلید رهایی آسیا است»[53] و... راهپیمایی می کردند.

در یک سخن، مسلمانان هند با همه نیرو، مهرورزی خود را به امان الله به نمایش گذاشتند و از انگلیس تقاضا نمودند تا در امور داخلی افغانستان مداخله ننماید.

پیداست که حکومت بریتانیا در هند خطر نکرد این برآمدهای اتباع خود را نادیده بگیرد. پشتیبانی سراسری باشندگان نواحی شمال باختری هند از امان الله خان، یکی از عللی بود که انگلیس را ناگزیر ساخت از هر گونه اقدامات ماجراجویانه در افغانستان پرهیز نماید. بریتانیا همچنان به امیر پیشین بخشی از کالاهای خریداری شده از سوی او در خارج : چند دستگاه توپ و چند موتر باربری و نیز شش دستگاه اتوبوس ساخت آلمان را تحویل داد.[54] همچنان مقادیر بسیار بنزین به قندهار رسانیده شد که امان الله اجازه داد فعالانه از آن برای رس رسانی برای سپاهیان خود بهره بگیرد. با این همه، واپسین امید امان الله برای دریافت تفنگ ها و تبربارهای بیشتر– شوروی مانده بود.

در اوایل فبروری 1929 و. سولوفیف- دیپلمات شوروی به قندهار پرواز کرد که می بایست به بررسی اوضاع در اردوگاه امان ا لله خان بپردازد. او پس از بازگشت، به رهبری کمیساریای خلق در امور خارجی توصیه نمود به امیر پیشین کمک های محدود تسلیحاتی و مشورتی با گسیل چند مشاور برای تحکیم نیروهای وی بسنده نمایند. افزون بر این، او توصیه نمود چند فروند هواپیمای شوروی را با خلبانان برای تامین امنیت خروج او از کشور، به دسترس امان الله بگذارند. [55]

به تاریخ بیست ماه مارچ1929، دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست سراسری روسیه در باره گسیل اسلحه به قندهار فیصله کرد.[56]مگر این طرح تحقق نیافت. چون به زودی هرات به دست نیروهای وفادار به بچه سقاء افتاد و با این کار، همه راه های منتهی به سوی افغانستان جنوبی از آسیای مانه شوروی بسته شد.[57] این بود که امان الله خان ناگزیر گردید در نبرد با بچه سقاء، تنها به نیروهای خودش و پشتیبانی هوادانش در کشور سنجش و بسنده نماید.

 در ماه های فبروری– مارچ 1929 شهر کابل که در آن سپاهیان بچه سقاء مستقر بودند، در حلقه خیزش هایی قرار گرفت که از سوی امانیست ها برانگیخته شده بود. هنوز در آستانه تهاجم نیروهای اصلی امان الله خان از قندهار، سپاهیان امیر حبیب الله خان تلفات سنگینی در نبردهای جنوب کابل دیده بودند. در اواخر ماه فبروری کریم خان- رهبر قبیله وردک که به امان الله وفادار مانده بود، همراه با وزیری ها و هزاره ها یک دسته سه هزار نفری بچه سقاء را در هم کوبیدند.[58]

وردکی ها و متحدان آن ها بیش از یک ماه بی آن که هیچ حمایتی از امان الله خان به دست آورده باشند، جلو نیروهای اصلی «امیر» حبیب الله را گرفته بودند. بنا بر مدارک سازمان اطلاعات نظامی شوروی، در مرحله نخست این نبردها، قبایل لوگر، گردیز و غزنی، پیروزمندانه می جنگیدند: آن ها در دوازده کیلومتری کابل استقرار داشتند. افزون بر این، دسته های مومندها نیز که به امان الله وعده سرسپردگی داده بودند، از محور خاور به کابل نزدیک می شدند.[59]

بچه سقاء با به نمایش گذاشتن برازندگی های یک سپهدار رزم آرا، توانست با بهره گیری از توپخانه سنگین و نیروی هوایی، اوضاع را با ثبات بگرداند. این پیروزی را او با پرداخت بهای گزافی به دست آورد: بیش از چهار هزار نفر از جنگجویان او را درگیر نبرد با وردکی ها بودند و پنج هزار دیگر در برابر قبایل لوگری می رزمیدند. امیر حبیب الله همچنان ناگزیر بود بخشی از دسته های خود را به شمال گسیل دارد.  در نتیجه در پادگان کابل تنها دو هزار نفر مانده بود.[60]

در میانه های ماه مارچ 1929 بچه سقاء در همان منگنه یی گیر افتاد که امان الله در آستانه کناره گیری از تاج و تخت در آن گیر کرده بود» نیروهای اصلی ارتش او در افغانستان جنوبی درگیر نبردها بودند و در کابل ناخرسندی و ناخشنودی از رژیم حاکم رو به افزایش داشت.[61]

در این اوضاع، امان اله خان شانس پیروزی داشت، مگر فرصت را از دست داد. در ستاد حوزه نظامی آسیای میانه می پنداشتند که امیر پیشین «با بهره گیری از اوضاع سودمند پدید آمده در کابل آغاز به پیشروی به سوی آن شهر می نماید.[62]

به تاریخ 29 ماه مارچ 1929 سپاهیان امان الله سر انجام از قندهار برآمدند و نسبتا سریع به سوی غزنی به پیش تاختند. پیشروی به سوی کابل در دو ستون (دو کاروان) صورت می گرفت. سپاهیان بی آن که با کدام مقاومتی رو به رو شوند، به تاریخ 9 اپریل به شهر مقر رسیدند. در همین جا بود که دو هزار و پنجصد نفر تفنگدار هزاره به آن ها پیوستند[63].

قبایل بومی پشتون از امان الله با گرمجوشی پذیرایی کردند و وعده سپردند تا در پیکار با بچه سقاء به او کمک نمایند.

به تاریخ 15 اپریل ارتش امیر پیشین به غزنی نزدیک شد و درست در همین  لحظه بود که مارش پیروز مندانه متوقف گردید. امان الله و «حواریون» او در برنامه داشتند شهر را در همان لحظات نخست بگیرند. مگر، پادگان کوچک دژ غزنی به «امیر» حبیب الله خان وفادار بود و با آن که وضعیت سپاهیان در آن بس نا به هنجار بود، یورش نیروهای امان الله خان را دفع کردند.

به تاریخ 22 اپریل، نیروهای امان الله خان، به یاری نیروهای تازه نفس هزاره یی، بلندی های حاکم بر شهر را تصرف کردند.[64] شکستن حلقه محاصره شهر از شمال از سوی نبروهای بچه سقاء ناممکن بود. چون وردکی های وفادار به امان الله، راه کابل- غزنی را بسته بودند و نیروهای هوادار بچه سقاء را در کوه ها محاصره کرده بودند. این گونه، امیر پیشین می توانست به پیروزی در غزنی امیدوار باشد.

 

در ماه اپریل 1929 شانس امان الله خان به پیروزی در پیکار در برابر بچه سقاء از این هم بیشتر شد. چون شوروی گام های استواری برای ارائه کمک نظامی به متحد دیرین خود برداشته بود. استالین و صدیق خان چرخی– وزیر خارجه پیشین که از قندهار به مسکو آمده بود، طرح عمومی اقدامات باهمی در زمینه تصرف مزارشریف و دیگر نقاط استراتیژیک در محور کابل را تدوین نموده بودند. 

 

مقارن با 22 اپریل سپاهیان شوروی به فرماندهی و. پریماکف- رایزن پیشین نظامی شوروی در کابل و غلام نبی خان چرخی- سفیر افغانستان در مسکو، با پشتیبانی نیروی هوایی شهر مزار شریف را گرفتند.  این مرکز مهم سیاسی- اقتصادی شمال افغانستان بار دیگر به کنترل هوادارن امان الله خان درآمد که در برنامه داشتند آن را به تخته خیزی برای حمله به سوی کابل درآورند.[65]

در عین حال، رخدادها در حومه غزنی به گونه پیگیرانه به زیان امان الله رو به تحول داشت. در پشت جبهه او، قبایل پشتونی که درست چندی پیش به او ابراز سرسپردگی نموده بودند، دست به شورش زدند. بنا به گزارش سازمان اطلاعات شوروی، خیزش مسلحانه غلزایی ها به دلیل تاراج روستاهای بومی از سوی سپاهیان امان الله خان آغاز گردید.  در یکی از گزارش های حوزه نظامی آسیای میانه آمده بود: «هم سربازان و افسران نیروهای منظم و هم فرماندهان جنگجویان داوطلب قبیله یی در چور و چپاول ها دست داشتند. آن چه مربوط به دسته های قبیله یی زیر فرمان خان ها می گردید: یغماگری پیشه عادی افراد بود. همچنان سران قبایل نیز در گان نخست از همین راه به زراندوزی می پرداختند».[66]

 

نا به هنجاری های دورنی، در پرتو خصومت های چندین سده یی میان قبایل پشتون غلزایی و درانی در تاریخ افغانستان، پیچیده تر می شد. در آغاز، غلزایی ها در دسته های پراگنده که شمار جنگجویان شان به دو هزار نفر می رسید، عمل می کردند که اکمالات سپاهیان امان الله خان را که بخش چشمگیر شان ناگزیر به پاسداری از راه ها و تاسیسات پشت جبهه می پرداختند، بر هم زدند. ارتش امان الله با درگیر شدن با آشوبگران، روحیه خود را باخته و توانایی حمله به کابل را از دست می داد.

در ماه اپریل 1929 شمار نیروهای غلزایی افزایش یافت. چون کوچی های قبیله نیرومند سلیمان خیل از هند بریتانیایی باز گردیده بودند. سلیمان خیلی ها با امان الله دشمنی شدید داشتند. چون درست در دوره پادشاهی امان الله بود که جلو تاراج باشندگان هزاره جات (هزارستان) از سوی آنان گرفته شده بود.آن ها همچنان امان الله را متهم به آن می نمودند که شماری از اصلاحات او با موازین شرعی در تناقض است.

از پرخاشجویی سلیمان خیلی ها با امان الله، فضل عمر [مجددی-گ.] (شیر آقا)-  (که امان الله او را به هند تبعید نموده بود)، که همراه با این قبیله بازگشته بود؛ با توانمندی بهره برداری کرد.

خاندان مجددی در افغانستان از نفوذ بزرگی برخوردار بود. همه اعضای این خاندان از مخالفان اصلاحات طراز غربی بودند. به همین دلیل به سال 1928 امان الله خان ناگزیر گردیده بود بسیاری از خویشاوندان و وابستگان شیر آقا به شمول بردار او- فضل رحیم (حضرت شور بازار)- پیشوای روحانی باشندگان کابل[67] را بازداشت نماید. در نتیجه، شیر آقا و برادر او هر آنچه را که از دست شان بر می آمد، انجام دادند تا از امیر «دهری» انتقام بگیرند.

پیش از این، در ماه جنوری 1929 با «میانجیگری» حضرت شور بازار عنایت الله خان ناگزیر گردیده بود قدرت را به بچه سقاء واگذار نماید. کنون دیگر بر فضل عمر بود تا به گونه نهایی امان الله خان را در هم بکوبد. روی این منظور شیر آقا ـ آغاز به تدارک حمله نیرومند قبایل غلزایی بر دشمن خونی خود کرد. به فراخوان او در روستای بند دولت جرگه قبایل غلزایی و متحدان آن ها برگزار گردید.

در این جرگه در باره امان الله خان به گونه نهایی تصمیم اتخاذ گردید:  او را بر اساس سنت های اسلامی امیر خود گماشته اعلام نمودند.  ملاها به رهبری شیر آقا فیصله کردند: «بچه سقاء پایتخت را فتح نموده و بر تخت دولت پادشاهی افغانستان نشسته است. اکنون او امیر کشور شمرده می شود و بغاوت در برابر او موجب خشم پروردگار می گردد و خلاف کاران به سزای اعمال خود خواهند رسید».[68]

پس از صدور این فتوا، امان الله آخرین متحدان خود را در میان دسته های غلزایی از دست داد و شکست او در حومه غزنی محتوم گردید. چون در میان دو آتش گیر افتاده بود: از یک سو نیروهای بچه سقاء[که رویاروی او می جنگیدند-گ.] و از سوی دیگر دسته های غلزایی [که از پشت سر، در پشت جبهه به او خنجر می زدند-گ.].

به تاریخ 21 اپریل 1929 ریش سپیدان سلیمان خیل به کابل آمدند تا به «امیر» حبیب الله خان سوگند وفاداری یاد کنند.[69]یافتن چنین متحد نیرومند، پیروزی بزرگ سیاسی- نظامی بچه سقاء بود. او با آگاهی یافتن از خیزش نیرومند منتظره غلزایی ها در برابر امان الله خان (از روی نامه شیر آقا) تصمیم گرفت  بی درنگ پس از حمله سلیمان خیلی ها بر سپاهیان  امان الله به غزنی، لشکر کشی نماید.

 

به زودی برای این قبیله از کابل کمک های نظامی سرازیر شد و اقدامات پویای رزمی آغاز گردید. دسته های سلیمان خیل آغاز به تمرکز برای وارد آوردن ضربه قاطعانه در روستای نانی (در 24 کیلومتری حنوب غزنی) نمودند. همگام با این، آن ها طبق برنامه راه های مواصلاتی را در پشت جبهه سپاهیان امان الله قطع کردند تا او را از کمک قندهار محروم سازند.  این گونه، پشتون های سلیمان خیل پلی را در نزدیکی غزنی منفجر ساختند و در بسیاری از جاها در راه میان غزنی و قندهار حفره هایی کنند.[70]

 به تاریخ 23  اپریل 1929 بیش از سه هزار نفر جنگجوی آن ها بر مواضع سپاهیان امان الله خان در حومه غزنی یورش بردند. همگام با آن، در برابر ارتش امان الله سپاهیان هوا دار بچه سقاء به فرماندهی پر دل خان آغاز به تهاجم نمودند. در روند نبردهای سهمگین چهار روزه، بخش چشمگیر نیروهای امان الله سرکوب و به اسارت در آمد. تنها پایمردی هزاره ها بود که او را از شکست کامل نجات بخشید. هزاره ها به غلزایی ها اجازه ندادند تا حلقه محاصره را بسته نمایند.[71]

   امان الله به رغم تحمل شکست سهمگین در نظر نداشت تسلیم شود. مگر ناگزیر بود عقب نشینی نماید. از این رو، با بخشی از سپاهیان خود که شمار آنان به یک هزار و پنج صد نفر می رسید، به سوی قندهار رفت. با این هم، جنگنده ترین و پر شمار ترین گروهبندی خود را از مسیر کوهی به سوی وردک برای وارد آوردن ضربه ناگهانی بر کابل گسیل داشت.[72]

می توان گمان برد که امان الله امیدوار بود در قندهار تا تصرف کابل از سوی هوادارانش از مزارشریف و هزاره جات [( هزارستان)-گ.] خود را سر پا نگهدارد. او همچنان امیدوار به کمک شوروی بود. مگر، این بار تقدید نیود آرمان او تحقق پیا نماید. هر چه بود، دسته یی که او به محور وردک گسیل داشته بود، با سربازگیری از پشتون ها و هزاره ها بومی آغاز به تاحتن به سوی پایتخت نمودند مگر به زودی به دلیل مقاومت سپاهیان بچه سقاء از پیشروی باز ماندند. هر چند هم سرکوب نگردیدند.

آنچه مربوط به هزاره ها می گردد، آن ها به نبرد در برابر بچه سقاء حتا پس از گریز امان الله از کشور هم ادامه دادند.[73]

به تاریخ 30 اپریل 1929 سپاهیان امان الله که دیگر روحیه خود را باخته بودند، با عقب نشینی از زیر ضربات پیهم سلیمان خیلی ها به مقر رفتند. امان الله بی درنگ از قندهار نیروهای تقویتی و پول خواست. مگر هیچ چیزی به دست نیاورد.

 

 به تاریخ 15 ماه می، امان الله در قلات برای آخرین بار تلاش ورزید برای جلوگیری از  پیشروی نیروهای بچه سقاء به سوی قندهار، توانایی رزمی سپاهیان خود را بازآرایی نماید. مگر نتوانست کاری بکند. سر از این لحظه، بر پایه گزارش یک اجنت شوروی، او آغاز به آماده گیری برای گریز از کشور گرفت.[74]

شب هنگام 23 ماه می، امان الله همراه با خانواده از مرز هند بریتانیایی گذشت و به کویته رسید. به تاریخ 4 جون 1929 سپاهیان بچه سقاء بدون جنگ قندهار را گرفتند. این بود که تلاش های امان الله خان برای بازگردانیدن تاج و تخت با تکیه بر قبایل پشتون وفادار  به او و هزاره ها به شکست انجامید.

 

دیگر بچه سقاء و انگلیسی ها می توانستند پیروزی شان را جشن بگیرند و شوروی ها ناگزیر بودند واقعیت امر اوضاع در افغانستان را بپذیرند.

 

گریز امان الله خان، ادامه حضور سپاهیان شوروی و دسته های غلام نبی خان چرخی را در مزار شریف بی مفهوم ساخت. مقارن با اواخر می 1929 این نیروها واپس به سوی شوروی فرا خوانده شدند. انجام این کار بس نادلبخواه بود. سرخوردگی در باره این اقدام حتا در یکی از گزارش های اطلاعاتی ستاد حوزه نظامی آسیای میانه نبز بازتاب یافت بود: «امان الله که از سوی قبایل شورشی در محاصره قرار گرفته بود، با نومید شدن از پیروزی به هند گریخت. به رغم آن که اوضاع سیاسی و تا جایی اوضاع نظامی در شمال افغانستان برای او به پیمانه بسیار مساعد و مناسب تحول می یافت».[75]

 

چیچیرین از این هم بی پرده تر سخن بر زبان می آورد: او در ماه جون 1929 به آگاهی استالین رسانید که «به خاطر «تنگ نگری های تباری» برخی از اعضای حکومت، شوروی این شانس تاریخی را از دست داد تا در پیوندگاه میان کشور شوراها و امپراتوری بریتانیای کبیر، مواضع خود را تحکیم بخشد». در این پیوند، او با شکست دیدن نهایی و برباد رفتن امیدهای امان الله به بازگشت به قدرت، با اندوه نوشت: «تا چشم برهم زدیم [و بر رخدادها نظاره کردیم بی آن که گام قاطعی برداریم-گ.]؛ همه چیز برباد رفت. آوخ! تاریخ چه پر برنده یی [در این بازی-گ.] به دست ما داده بود!»[76]

در یک سخن، حکومت شوروی سرنگونی امان الله را چونان شکست خود ارزیابی نمود. مگر،  با این هم، رشته های روابط پنهانی با امیر پیشین افغانستان را در دست نگهداشته بود.

 

 

بخش های زیر ترجمه

 

 

بخش بیست و یکم

اشغال کابل به دست قبایل مرزی هند بریتانیایی و  به پادشاهی رسیدن نادر

 

بخش بیست و دوم

خون های تازه بر زمین نوار قبایل «آزاد»

 

بخش  بیست و سوم

توطئه نبی خان

 

بخش بیست و چهارم

واپسین پیروزی نادر خان

 

بخش بیست و پنجم

درد سر افغانستان و شوروی

 

بخش بیست و ششم

اوج شکوه فقیر ایپی

 

بخش بیست و هفتم

ماجراجویی پیر شامی: نخسیت عملیات سرویس هاس اطلاعاتی رایش سوم در گستره قبایل پشتون

 

بخش بیست و هشتم

عملیات با رمز «امان الله» و «تبت»

 

بخش  بیست و نهم

بحران اعتماد سال های 1940-1941 در آسیای میانه

 

 

بخش سیم

سال های پر دلهره

 

بخش سی و یکم

مهانان ناخوانده در کابل

 

بخش سی و دوم

هند بریتانیایی در تیر رس شبکه اطلاعاتی کشورهای محور

 

بخش سی و سوم

شکت عملیات «آتشخوار»

 

 

بخش سی و چهارم

درد سر اگریمان (اعتماد نامه هنیتگ)

 

بخش سی و پنجم

ببر برای پرش آماده می شود

 

بخش سی و ششم

ضربه درهم کوبنده بر شبکه جاسوسی کشورهای محور در افغانستان

 

بخش سی و هفتم

ناکامی ارتش آلمان  در برپایی پل هوایی میان باکو و وزیرستان

 

بخش سی و هشتم

کابل- 42، بازی در دو جبهه

 

بخش سی و نهم

لشکر کشی نافرجام به بخارا

 

بخش چهلم

اتحاد دیپلمات ها و اطلاعات چیان در جنگ پنهانی در کابل

 

بخش چهل و یکم

خیزش قبایل پشتون و ناکامی رایش سوم در بهره برداری از آن

 

بخش چهل و دوم

اپی لوگ  (پایان سخن) مسکو

 

بخش چهل و سوم

سخن آخر مولف

 

ملاحظات

 

پیوست ها

 



[1]. بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 17، پرونده ویژه 162، کارتن 2، برگ 86.

[2] . همان جا، برگ 91.

[3] . همان جا، یرگ 176.

[4] . فیصله در باره مشارکت شوروی در احداث راه های استراتیژیک در افغانستان با تاخیر بزرگی اتخاذ گردید. تنها در آستانه سرنگونی امان الله خان در اکتبر 1928 مسکو و کابل توانستند همه مسایل در زمینه ساختن جاده ترمز- کابل را هماهنگ سازند. نگاه شود به: تپلینسکی، ل.ب.، تاریخ مناسبات افغانستان و شوروی، مسکو، ص.ص.99-100.

[5] .پانین س. ب.، روسیه شوروی و افغانستان، 1919-1929، مسکو، 1998 ص.91.

[6] . همان جا، ص.190. پروتکل شماره 14 نشست دفتر سیاسی کمیته مرکزی حرب سراسری کمونیست روسیه( شاخه بلشویکی)، تاریخی 11.03.1926// بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 17، پزونده ویژه 162، دوسیه 3، برگ 31.

[7]. بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 17، پرونده ویژه 162، کارتن 4، برگ 75. مقارن با ماه سپتامبر 1927 جانب شوروی کماکان با امان الله خان گفتگوها را در زمینه تحویلدهی اسلحه ادامه می داد. در این حال، به افغانستان اسلحه به شکل سویسایدی به میزان نه سه میلیون بل دو میلیون و 150 هزار روبل داده شده بود.  

[8] . تاریخ نیروهای مسلح افغانستان، 1747-1977، مسکو، 1985، ص.94.

[9] . غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، مسکو، 1987، ص.94.

[10] . فیض محمد کاتب، تذکر الانقلاب، مسکو، ترجمه روسی، مسکو، 1988، ص.35.

[11] . کارگون، و.گ.، تاریخ افغانستان سده بیستم، مسکو، 2004، ص.163.

[12] . پدر حبیب الله، به گفته استاد خلیلی، در هنگام جنگ دوم افغان و انگلیس برای زخمی های جنگ با مشک خود آب می رسانید که از همین رو، در میان مردم سقای شهیدان لقب گرفته بود. این بود که پسر او حبیب الله به بچه سقاء معروف گردید.-گ..

[13] . کاتب، 36.

[14] . بایسته است خاطر نشان ساخت که در کشاکش های میان جبیب الله خان و نادر خان، حرف آخر را جنگجویان وزیری هند بریتانیایی زدند تا قبایل پشتون خود افغانستان. چه، در اوایل، همه تلاش های نادر خان برای رسیدن به تاج و تخت کابل  با تکیه بر عشایر پشتون افغانی نقش بر آب شده بود و او هم ناگزیر به عشایر وزیری هند بریتانیایی که می پنداشتند همه جد و جهد نادر برای باز آوردن امان الله خان است، رو آورد و به کمک آن ها توانست کابل را بگیرد.-گ.

[15] . «جنگ داخلی در افغانستان در 1928-1929»، // بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 532، پرونده ویژه 4، کارتن 110،  برگ 46.

[16] . کاتب ، ص.71.

[17] . پانین، ص. 197.

[18] . «فشرده گزارش های رسیده در باره شورش قبایل در مرزهای هند و افغانستان»، 1928، // بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، کارتن 1342، برگ 129. 

[19] .فشرده گزارش ستاد حوزه نظامی آسیای میانه، //بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند62، پزونده ویژه 2، کارتن1805، برگ 15.

[20] . همان جا، برگ 16.

[21] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند17، پرونده ویژه 3، کارتن 715، برگ68.

[22] . گزارش زولوتاریف - فرمانده نیروی هوایی حوزه نظامی آسیای میانه، تاریخی 09.01.1929، //بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895 ، پرونده ویژه 1، کارتن670، برگ6.

[23] .گزارش سوکولسکی «در باره رخدادها در افغانستان» فرمانده بخش هفتم حوزه نظامی آسیای میانه، تاریخی 25.12.1928،// بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 1، کارتن 670، برگ 5.

[24] . همان جا، برگ 176.

[25] . گزارش زولوتاریف-  فرمانده نیروی هوایی حوزه نظامی آسیای میانه، تاریخی 09.01.1929// بایگانی دولتی نظامی روسیه،  فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 670، برگ5.

[26] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 897، برگ 25.

[27] .گزارش ستاد حوزه نظامی آسیای میانه // بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه2 کارتن 1805، برگ 70. 

[28] . گزارش سوکولسکی «در باره رخدادهای افغانستان» // بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، کارتن 1342، برگ 155.

[29] . به تاریخ 14 دسامبر 1928 نزدیک بود بچه سقاء با نیروهای اندکی پایتخت را بگیرد.

[30] . گزارش « جنگ داخلی در افغانستان در سال های 1928-1929»، // بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 532، پرونده ویژه 4، کارتن 110، برگ 46.

[31] . گزارش ستاد حوزه نظامی آسیای میانه// بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، کارتن 1805، برگ های 17-18.

[32] . بایگانی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 532، پرونده ویژه 4، کارتن 110، برگ 40.

[33] . در این رابطه غبار در ص. 825 جلد اول«افغانستان در مسیر تاریخ» چنین نگاشته است: «شاه به تاریخ 14 جنوری با یک عده افراد خانواده و غیر خانواده خود با سواری موتر پایتحت را ترک کرده و به قندهار روان شده بود. در صورتی که هیچ کسی از جرکت او مسبوق نبود. حرکت امان الله خان در ساعت 9 قبل از ظهر بود و در ساعت ده طبق یک اعلان رسمی مامور و افسر در قصر دلکشا مجتمع گردیدند و بدون آن که بدانند چه حادثه یی رخ داده است، در انتظار بماندند. بعد از مدتی سردار عنایت الله خان معین السلطنه برادر بزرگ شاه با سرمنشی شاه وارد مجلس شد و در یک فضای سرد و خاموش و محزون که روز عزا را مانست، ورقه یی به امضای شاه امان الله خان قرائت گردید: «خیر مملکت مقتضی این است که باید دست از کار بکشم. زیرا تمام خونریزی و انقلاباتی که در مملکت است، به سبب برخلافی با من می باشد».

[34]. به گمان بسیار نویسنده این رقم را از کتاب تاریخ روابط سیاسی افغانستان نوشته آدمک گرفته است. که شماری از تاریخ نویسان افغانی این رقم را مبالغه آمیز خوانده اند. گ.

[35] . به گمان بسیار این رقم نیز از کتاب تاریخ روابط سیاسی افغانستان نوشته آدمک گرفته شده است که  برخی از تاریخ نویسان افغانی آن را مبالغه آمیز خوانده اند.-گ. 

[36] . لقب رسمی او «خادم دین رسول الله» بود.- گ.

[37] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 532، پرونده ویژه 4، کارتن 110، برگ های 48-49.

[38] . منظور از تاریخ معاصر کشور پس از تشکیل امپراتوری درانی در سده هژدهم و درآمدن کشور در سیمای کنونی به نام «افغانستان» در سده نزدهم است.-گ.

[39] . کاتب، تذکر الانقلاب، مسکو، 1988، ص.46.

[40] . یادداشت گزارشی رینک- کاردار (شارژ د آفیر) شوروی در کابل به قره خان، تاریخی 05.09.1929// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، بایگانی شخصی  لیونید استارک، 1930، پرونده ویژه 1،کارتن 897، برگ 13.

 

[41] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 897، برگ 13.

[42] . رنه تالی استیوارت، آتش در افغانستان، ص. 495. متن انگلیسی،

یادداشت: این کتاب ارزشمند به خامه آقای کوهسار در امریکا به زبان دری ترجمه و از سوی بنگاه انتشارات «میوند» در کابل به زیور چاپ آراسته شده است.-گ.

[43] . همان حا، ص. 498 متن انگلیسی.

[44] . همان جا

[45] . به باور بسیاری از تارخ نویسان افغانی، دلیل اصلی این بود که انگلیسی ها از پیش گزبنش خود را کرده بودند و در نظر داشتند نادر خان را به پادشاهی برسانند و با او به سازش هایی دست یافته بودند. از همین رو هم بود که به علی احمد خان پاسخ رد دادند.-گ.

[46] . کاتب، ص. 52.

[47] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه1، کارتن 897، برگ 14؛ و نیز استیوارت ص. 499. متن انگلیسی.

[48] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 897، برگ 14.

[49] . مدارک در باره آمدن امان الله خان به قندهار، تدوین شده از سوی بانو  وینوگرادوا، آ.-  سرپرست دفتر فوق العاده کمسیاریای خلق در امور خارجی در ازبیکستان، تاریخی 09.07.1929// بایگانی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، کارتن 1806، برگ 131.

[50] .  همان جا

[51] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پزونده ویژه 1، کارتن 897، برگ 14.

[52] . استیوارت، ص. 505-507، متن انگلیسی.

[53] . تلگرام «تاس» (خبرگزاری تلگرافی شوروی)، از کابل، تاریخی 08.02.1929// بایگانی دولتی  تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، کارتن 1807، برگ های 26-27.

[54] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 897، برگ 14.

[55] . بویگو، و.، گروه اعزامی افغان- شوروی به افغانستان در سال 1929، // فصلنامه آسیای افریقای امروز، سال 2001، شماره 7، ص.32.

[56] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 17، پرونده ویژه 162، کارتن 7، برگ 53.

[57] .یکی از رویدادهای بسیار مهم و سرنوشت ساز در تاریخ کشور که مسیر تاریخ ما را عوض کرد و دردمندانه کمتر به اهمیت آن توجه شده است، پیروزی نائب سالار عبدالرحیم خان مامای روانشاد استاد خلیلی در نبرد با هواداران امان الله خان در میمنه (میان مزار شریف و هرات) است که منجر به گرفتن هرات از سوی او گردید.

 

این کار از دیدگاه استراتیژیکی راه رس رسانی از شوروی- آسیای میانه به سوی قندهار را بست و در نتیجه، شوروی ها نتوانستند از راه هرات به امان الله خان جنگ افزار (از جمله هواپیماهای جنگی، توپخانه سنگین، تیربار و آتشبار) و مهمات برسانند. همچنان این رویداد موجب شد تا هواداران امان الله خان نتوانند از هرات به قندهار به وی نیروهای تقویتی گسیل دارند.

 

 این کار، هم در شکست استراتیژی شوروی ها در افغانستان و هم در شکست امان الله خان در نبرد بر سر سریر پادشاهی افغانستان موثر گردید. هم از دیدگاه مادی و هم دیدگاه روانی. افتادن هرات به دست هواداران امیر حبیب الله، روشن است روحیه رزمی هوادارن امان الله خان را پایین آورده و به همان پیمانه روحیه هواداران امیر حبیب الله خان را بالا برد.

 

از دید نگارنده- آریانفر، شوروی ها به پیروزی هوادارن امان الله در این نبرد باور کامل داشتند، از همین رو نکوشیدند مانند مزار شریف یگان های ارتش سرخ را به کمک هوادارن امان اله خان بفرستند. روشن است، این کار یک لغزش آشکار بود. چون واریانت شکست نیروهای وفادار به امان الله را از سنجش دور انداخته بودند و خطر افتادن هرات به دست نیروهای هوادار امیر حبیب الله خان را در صورت شکست نیروهای امان الله خان پیش بینی نتوانسته بودند. روشن است برای تضمین پیروزی در این نبرد و جلوگیری از سقوط هرات، دست کم باید نیروهای احتیاطی پشتیباتی را به کمک نیروهای هوادار امان الله به کارزار گسیل می داشتند.    

 

برای به دست آوردن آگاهی های بیشتر در باره نگاه شود به کتاب «رازهای سر به مهر رتاریخ دیپلماسی افغانستان»، برگردان آریانفر، چاپ بنگاه انتشارات «کاوه»، کلن، 2009، مقاله و. بویکو. 

[58] .  کاتب، ص. 60.

[59] .

[60] . همان جا، ص.110

[61]. در باره علل ناخشنودی باشندگان کابل نگاه شود به کاتب، تذکر تالانقلاب، ص.ص. 53-55 و ص. 77

[62] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 897، برگ 15.

[63] . همان جا، برگ 16.

[64] . غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ص. 193 ترجمه روسی.

[65] . در باره تجاوز شوروی به افغانستان در بهار 1929، نگاه شود به: آقابکف، «ترور محرم»، مسکو، 1998، ص. ص. 270-272 (یادداشت: این کتاب به نام «خاطرات آقابکف» از سوی داکتر ابوترابیان به زبان پارسی برگردان و در ایران به چاپ رسیده است.- گ.)، و نیز اپتیکر، پ. خون نخست، و نیز مقاله «پریماکف در راه مزار شریف»، // فصلنامه «میهن» («رودینا»)،1999، شماره 2، ص. ص. 17-21 و نیز پانین، مقاله «روسیه شوروی و افغانستان، سال های 19189- 1929»، ص. ص. 207-211 (یادداشت: این مقاله از سوی گزارنده به دری ترجمه و در کتاب «رازهای سر به مهر تاریخ دیپلماسی افغانستان» از سوی «بنگاه انتشارات «کاوه» در کلن به چاپ رسیده است- گ.) و همچنان بایکو، مقاله ذکر شده ص.ص. 33-36

[66] . بایگانی دولتی تاریخ نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 897، برگ 16.

[67]. Paulada B. P. Reform and Rebellion in Afghanistan. 1919-1929 L. 1973. 126-129

[68] . استیوارت، ص.557، متن انگلیسی

[69] . کاتب، تذکر الانقلاب، ص. 98،  متن روسی

[70] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، کارتن 1805، برگ 140.

[71] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 897، برگ 15.

[72] . همان جا

[73] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، کارتن 1805، برگ 140.

[74] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، کارتن 1806، برگ 133.

[75] . همان جا

[76] . نامه چیچیرین به استالین، تاریخی 20.06.1929// رهبران شوروی، مراسلات، سال های 1928-1941.


December 11th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
معرفی و نقد کتب